او تنها بود و خسته ...

 

 

 

 

خسته بود و در ابتدای نوجوانی

... زیبا بود و صبور

... شاد بود و دلگیر از زندگی

... به دوستی هایش دلخوش بود و سرشار از شهوت

... لبخند میزد و پنهان میکرد

... بزرگ بود و سرشار از تجربه

... پانزده بهار را دیده بود

   ...   و خزان های بیشتری 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد